و در همین وقت بود که سکوت ناگهان فهمید هر دو چشمش دوست دارند تا سبیل های ناز و نازک ِشاعری را ببینند که چشمهاش به رنگ ِبلوش های جنگلی نبود و نیست چون مثه عسل ِچکیده از دیوار ِکندوی مُنج بابلی که سه باغچه دورتر از مزار ِشیخ زاهد محله قرار داشت و داره کهربایی است چرا چون زبان ِمُنج فرق داره...
Más información